جوجه عقاب

قصه قصه يک جوجه عقاب است

جوجه عقابي که نگاهش هميشه به آسمون بوده

تا وقتي جوجه عقابي بيش نبود جز انديشه پرواز چيزي در سرش نبوده

تا وقتي جوجه عقاب بود به بال ها و پنجه هاي ضعيف و کوچکش نگاه مي کرد،

تکاني که به خودش مي داد مي ديد که جز راه رفتن بر زمين چاره ديگرش نيست، اما هيچوقت هيچوقت فکر پرواز و اوج در آسمان از خاطرش پاک نميشد ...

بزرگتر که شد، بالها و پنجه هايش که قويتر شد تا لب پرتگاهي که لانه اش بود مي آمد و عقاب و کلاغ و  غاز ها را مي ديد که در آسمان اوج مي گرفتند و در هوا معلق مي شدند، به خودش مي گفت مي دانم که من هم روزي پرواز خواهم کرد، در آسمان به هوا بلند شده، اوج مي گيرم ...

لانه عقاب در جاي مناسبي بنا نشده بود، يا گه گاه از در و ديوارش سنگ و کلوخ بر سرش مي ريخت يا تيغ هاي تيز و بلند ديواره تنگ لانه بدنشم را زخمي و خونين مي کرد ...

بزرگتر که شد وقتي خواست به روياي اين همه سالش براي پرواز جامه عمل بپوشد...؟؟!!

ديد توان پروازش نيست، گرچه اوج قدرت و قوتش بود،  ولي بالها را که باز کرد شانه هايش فرو افتاد، خارها و سنگ ها اين همه سال بد جوري تنش را زخمي کرده بود اگرچه زخمها مي آمدند و مي رفتند ولي نمي دانست که چنين تنش را خسته و ناتوان کرده اند ...

حالا هر روز کار اين عقاب اين شده که به لبه پرتگاه خيره می شود  با حسرت به پرنده ها و به آسمان نگاه مي کند ولي بالا ها را که مي گشايد باز فرو مي افتند ....

خيالي خطرناک در سرش مي پروراند: تمام فوايش را جمع کند تا از لبه پرتگاه خود را به پايين پرتاب کند، هر چه باشد او عقاب است، يا در ميانه راه توانش را باز يافته بالا ها را گشوده به بالا پرواز مي کند .... يا که نه تنش آنقدر ضعيف و نالان شده که ديگر به راستي توان پروازش نيست و به قعر دره سقوط مي کند.

عقاب در فکر پرواز است نمي تواند به پرواز فکر نکند چاره اي جز پرواز ندارد اگر از لانه بيرون نرود سقفش بر سرش خراب خواهد شد و براي هميشه مدفون ميشود.

 

بگوييد چه کند چگونه اين تن زخمي را تا لب  پرتگاه آزادي بکشد ... ؟؟؟

سیستم جامع گلستان دانشگاه شهید باهنر

تهیه و ترجمه مقالات مورد نیاز برای تحقیق


آدرس سیستم جامع گلستان دانشگاه شهید باهنر کرمان :

edu.uk.ac.ir


این مطلب رو در ادامه نوشته وب لاگ "از زندگی" می نویسم وقتی خوندمش تجدید خاطره شد :

 

در دانشگاه کرمان هم از مهر امسال اين سيستم جامع گلستان اجرا شده است، اين سيستم به واقع کامل است اما از جنبه user friendly بودن چيزي در حد کمي بالاتر از افتضاح است.

البته یه کارشناس  متخصص فنی بی طرف باید نظر بده که آیا از مشکل این سیستمه که اینقدر پیچیده و کاربر با هاش غیر راحته- یا باید به مرور برای استفاده و کار با آن "فرهنگ سازی" بشه ؟؟؟

اين ترم که انتخاب واحد دانشجويان بايد از طريق اين سيستم انجام مي شد، اشک دانشجويان را درآورد(واقعا درآورد)، دانشجويان بسياري که غير از چک کردن ايميل (تازه اونايي که پيشرفته بودن) کار ديگري با کامپیوتر و اينترنت نداشتند(البته این خود نقصی است بزرگ)، حالا با سيستم خيلي پيجيده اي روبرو بودند که اينقدر تعداد منو ها و زير منوي ها و زير شاخه هاي آن زياد و پيچيده بود که هيچکس حتي مسئولين انفورماتيک دانشگاه هم نمي تونستن بر دانشجويان خرده بگيرند(نکته خنده دار این بود که خودشون هم تو کار مونده بودن و کسی توی بخش انفورماتیک هم به این سیستم بطور کامل مسلط نبود)، خلاصه خيلي از واحدهاي دانشجويان بيچاره ثبت نشد، خيلي ها به اشتباه کنسل شد و خلاصه موقع انتخاب واحد، که فقط امکان انجام آن از درون دانشگاه امکان پذير بود در دانشگاه بلبشويي بر پا بود.

البته نباید به این اصطلاح "فرهنگ سازی" برای ورود هر تکنولوژی و روند جدیدی کم توجهی کرد.

خلاصه اول ترم منشي بخش نامه محرمانه را به من داد که خوشبختانه همان جا بازش کردم و گفتم ببخشيد جسارتا حالا اينا را کجا بايد وارد کنم؟؟!! من مني کرد و يه آي پي آدرس برام نوشت گفت اينو بزنين، آدرس اينترنتيش ممکنه کار نکنه ؟؟(البته اينو ديگه بهم نگفت که با موزيلا هم این سایت کار نمي کنه، بعدا اينو فهميدم)

اين قضيه مال اول ترم و گرفتن ليست دانشجويان از سایت بود، منشی تاکید هم کرد که دیگه همه چی از طریق این سایت انجام میشه.

 

اون هفته که به هم گفتن که از ليست دیگه خبري نيست و طبق بخش نامه جدید نمرات بايد تو سيستم وارد بشه(این خودش خیلی مزیت و ژیشرفت محسوب میشه) ، گفتم اي ول، تکنولوژي يعني اين ..................

اما وقتي خونه رفتم بدشانسی هرچي گشتم اون آي پي آدرس روي تکه کاغذو پيدا نکردم(در برگه  رمز عبور هم که آدرس سايت نبود)

خلاصه خلاقيت بکار بردمو؟؟؟؟!!!!  رفتم سراغ تکنولوژي به نام موتور جستجو ؛ ترکيبات مختلف کلمات کليدي رو براي پيدا کردن نامي نشوني از این سیستم گلستان دانشگاه استفاده کردم،اولين جايي که از طريق موتور جستجو پيدا کردم، وب سايت دانشگاه شهيد باهنر کرمان بود وب سايت دانشگاه شهيد باهنر کرمان خيلي مدرنه ؟؟؟!!! آخه فقط به زبون انگليسيه، نمي دونم آخرين بار هم چند قرن پيش آپ ديت شده بود، خلاصه هر چه گشتم در سايت لينکي که به سيستم گلستان در سايت دانشگاه داده باشه پيدا نکردم، اتفاقا توي نتايج جستجو :" سيستم گلستان+دانشگاه شهيد باهنر "  به سيستم گلستان دانشگاه شهيد بهشتي رسيدم .

بعد از تلاش هاي فراوان هيچ اثري از سيستم گلستان دانشگاه باهنر پيدا نکردم، در نهايت با يه اس ام اس آدرسو از دختر خالم که دانشجو باهنر بود گرفتم و ماجرا ختم به خير شد.

 میگن دانشگاه خیلی برا این سیستم گلستان هزینه کرده (حتما چون دیده دانشگاه شهید بهشتی و غیره اینو دارن حتما خوبه دیگه؟؟!!) و با وجو د ناراضی بودن همه مخاطبان و کاربران از هر نوعش این سال ها سیستمی جایگزین آن نخواهد شد و به گفته  منشی بخش تعدادی از دانشجویان با استعداد کامپیوتر با هدایت اساتید خود سیستم مشابهی را طراحی کرده بودند(البته نمی دانم در چه حد و اندازه ای بوده) و بسیار عالی بوده و تست هم شده اما کسی به آنها توجه نکرده و دانشگاه ترجیح داده هزینه زیادی را برای این سیستم گلستان پرداخت کنه که به ظاهر مطمئن تر باشه و به سیستم خودی اعتماد نکرده.

؟؟؟

پ.ن اینو می زارم واسه اونا که احتمالا بعد ممکنه بیان :

برای تمام دوستان عزیزی که دنبال آدرس سایت جامع گلستان دانشگاه شهید باهنر کرمان هستند :

edu.uk.ac.ir

با آرزوی موفقیت برای تمام دانشجویان عزیز


تهیه و ترجمه مقالات مورد نیاز برای تحقیق

 

 

نقش جدید زن

زن بودن خيلي دشواره..............

نقش مرد روشنه، يعني از گذشته هاي دور تا به حال تکليفش با خودش روشن بوده....

نقش زن هم تا چند دهه پيش مشخص بوده ، عروسک خوشکل خيمه شب بازي،يه زن خوب براي مرد، همسری که جذابیت هاشو برای مرد نگه داره ، يه مادر خوب براي بچه هاش( سعي کردم خيلي خوش بينانه و پرده پوشانه بنويسم)

نقش که مشخص باشه اوضاع روبراهه ، مي دوني آخر قراره چي بشه، فشار و استرسي براي انتخاب راه هم وجود نداره چون راه مشخصه، نتيجتا آرامش روحي و رواني بيشتري هم وجود داره

 

اما از زماني که به نقش قبلي زن، نقش هاي اجتماعي هم اضافه شد، زنا هم رفتن مدرسه، بعدش دانشگاه، بعد رفتن سرکار، کارمند شدن، رئيس شدن، استاد شدن، نقش فکري پيدا کردن، مسئوليت و تاثير گذاري اجتماعي بهشون داده شد و الي آخر ...

از اون زمان چالش ها و تضادها هم شروع شد........

 با تغيرات و فرصت هايي که براي زنان ايجاد شد، دو راهي ها هم نمايان شد.........

شايد تضادي بين نقش هاي گذاشته و اضافه شده کنوني وجود نداشته باشه، ولي جمع شدنشون در کنار هم خيلي آسون نيست.

بايد يه راهو انتخاب کرد؟؟؟

يا ميشه هر دو تا رو  در کنار هم با رنج و دشواري بسيار نگه داشت ؟؟؟

اينکه هر وقت اشتياق براي عميق شدن يا غرق شدن در نقش جديد فراهم شده و روحت فرياد مي زنه،

مطمئن نيستي که بايد به طرفش بري يا نه؟؟ يه چيزي همش در پس زمينه ذهنت مهيب ميزنه که يادت نره : در نهايت يک زني......نمي توني مثل مردا درانتخاب آزاد و بي پروا باشي.

امپراطور دریا - جواهری در قصر

انگار سريال هاي کره اي خيلي به مزاجمان خوش آمده .....

فکر کنم الان صدا و سيماي ايران در حال دوبله سريال بعدي باشه ...

شباهت هايي بين سريال جواهري در قصر با امپراطور دريا وجود داره (ته مايه همه شان يکي ، ولي ظاهرشان متفاوت است):

 

توي هر دو آدماي خوب با آدمايي که از پليدي و حيله حد وحساب ندارن به شدت درگيرن (دشمني و سنگ اندازي جلوي پاي قهرمان داستان تا اونجا که اشک آدمو در مياره و نفسشو بند مياره )

 

شعار1: پشتکار- پشتکار- پشتکار

شعار2: بايد جلوي حيله ها ايستاد و کوتاه نيومد

شعار 3: پاکي در نهايت پيروز است

 

بالاخره قهرمان با اين استقامت طولاني و پشتکار نفس گير پيروز است.

پشت همه اين نزاع ها، عشقي ظريف و عميق وجود داره که کمتر نقش اول رو از آرمان هايش دور مي کند

 

فکر مي کنم کارگردان امپراطور دريا و جواهري در قصر براي جذب مخاطب (حداقل از نوع ايراني اش) موفق بوده اند.