سفرنامه 4 -مالزی - UTM

/* /*]]-->*/ ابنجا زبانشان چیزی شبیه finglish خودمان است. خیلی از کلماتش را از زبان های دیگر گرفته اند.   اتوبوس را می نویسند:BAS   و تاریخ را :TARIKH شیرینیمان اینجا ترش است و ترشیمان اینجا شیرین. نان و پفکش شیرین است و مربایش ترش درخت انجیرشان بر تنه درخت میوه میدهد  

سفرنامه 3 -مالزی- UTM

/* /*]]>*/ 5 روزه اینجام اینجا هیچکس بوق نمیزنه، برا همین خطر زیر ماشین رفتن بیشتره؟؟!!! ماشیناشم که کلا بی صدان مردم آرام و خونسرد و راحت داره.... بد جوری دارن ایرانیا رو تیغ میزنن، پذیرش میدن بعد اینجا که افراد پا میشن میان بدون مدرک IELTS یا TOEFL بعد مجیورن نزدیک 3 میلیون واسه 2 ترم یا بیشتر بدن کلاس زبان برن..... با 2 تا 4 میلیون بهترین ماشینا رو میتونی بخری.... اگه پول ماشینم داشته باشم  ولی دلم موتور میخواد؟؟!!! همه مخالفت می کنن با هام ، میگن اونجا بارونیه سر می خوری ، می خوری زمین بعد هیشکی نیست بیاد جمت کنه ... ولی هم همه کلاه ایمنی می پوشن، هم من پانچو کوهنوردیمو با خودم آوردم، گرچه ایران فرصت نشد استفاده اش کنم... آه.... عادت کرده بودم به هر دوردستی که نگاه کنم به کوه ختنم شه ولی اینجا تا اون دورا هیچ کوهی نیست....آه ... دلم واسه کوه و برف روش تنگ شده... گرچه اینجا ایرانی زیاده ولی همدیگه رو که میبینیم بیشتر معذب میشیم تا خوشحال؟؟!! ولی بعضی هاشونم خوبن... اونقدری که تو این چند روز گذشته وقتی نصف شب وظهر  زیر بارون تو محوطه دانشگاه حیرون مونده بودیم، 2 تا عرب کمکون کردن، چینیا و بقیه ملیتا سرشون تو کارخودشونه  ولی عربا مهربونی و حس کمک خیلی زیادی دارن....

سفرنامه2- مالزی -UTM

سفرنامه 1-مالزی-UTM

/* /*]]>*/ فرایند اومدنم  ،ثبت نامم و جا گرفتنم اونقدر سریع و راحت اتفاق افتاده که .... هزار هزار بار خدا رو شکر می کنم..... زمان اومدنم جزاون کسی رو با خودم نیوردم، خیلی وقته اونقدر حضورش برجسته است که یه جور وحشت می کنم. از اینکه چه جوری شکر گذار کسی باشم که اینجور هوامو داره.... از روزای قبل از سفر تا شروع سفر و رسیدن به اینجا یه دنیا حرف برا گفتن داشتم ولی نمی دونم چرا دستم به نوشتن نیومد پس خلاصه مینویسم تا 4 سال دیگه اگه اومدم به اینجا سر زدم ببینم چکار کردم و چه احساسی داشتم.... حقیقت اینه که من حاشیه امن و راحت و آسایشی رو که شاید خیلی ها در آرزوش بودن برای دنبال کردن رویاهام رها کردم و به سوی ناشناخته ها اومدم. با هزاران ترس و تردید ، با هزاران امید و نامیدی با هزاران غم و شادی.... پرواز عالی بود، شب اول اقامتم تو هتل همینجور، اگه مامان چند روز قبل از اومدنم به ذهنش نیوده بود که از دلمون بر بیاد و 200 تومن بدیم  نماینده شرکت پذیرش برا کوالا به جوهور هواپیما برام رزرو کنن و بعدم کارای ثبت نامم رو انجام بدن، الان یا نشسته بودم اینجا گریه می کردم یا از خستگی ذله و بیزاز از اومدنم به  اینجا بودم.... دانشگاه اینجا ا ینقدر بزرگ  و خوشکله که وصفش در واژه نمی گنجه.... اینجا تو دانشگاه همه یا موتور دارن یا ماشین، منم میخوام موتور بخرم گرچه بعضیا میگن چون بارون میاد خطرناکه ... ولی اینقدر تعداد موتور سوارای دختر و پسر زیاد که منم می تونم مثل اونا یاشم..... میگفتن غذا بده و هوا گرم، من که گرمایی هستم هوا به نظرم عالی و غذا ها خوبن. حداقل 20 تا رستوران توی دانشگاه هست و توی رستوران مالایی اصلی که میریم بیش از 20 نوع تنوع غذایی، البته من انواع غیر تند رو انتخاب میکنم و دوست دارم ... مردم مالزی خیلی مهربون و خوش برخوردن ، چینی ها سرشون تو کار خودشونه، ایرانی ها قیافه هاشون تابلوئه و تعدادشون زیاد.توی این 3 روز فهمیدم که مردای عرب هم خیلی با مرام و تعصبی و توی هر جور کمکی هیچ دریغ نمی کنن. و بارها و بارها افسوس می خورم که چرا اینا به اینجا رسیدن و ما هنوز داریم مثل سگ و گربه اونجا دست و پای همو میجویم و در جا می زنیم و عقب گرد می کنیم.... هزار افسوس اینجا مسلمان و غیر مسلمان بی حجاب و با حجاب در آرامش و صلح کامل کنار هم زندگی می کنن  

سخت تر پارو زدن هیچ فایده ای ندارد زمانی که قایق در جهت اشتباه در حرکت است



"Rowing harder doesn't help if the boat is headed in the wrong direction."

-- Kenichi Ohmae, business coach



دیوانه از قفس پرید .................