سفرنامه 1-مالزی-UTM
/*
/*]]>*/
فرایند اومدنم ،ثبت نامم و جا
گرفتنم اونقدر سریع و راحت اتفاق افتاده که ....
هزار هزار بار خدا رو شکر می کنم.....
زمان اومدنم جزاون کسی رو با خودم نیوردم، خیلی وقته اونقدر حضورش
برجسته است که یه جور وحشت می کنم.
از اینکه چه جوری شکر گذار کسی باشم که اینجور هوامو داره....
از روزای قبل از سفر تا شروع سفر و رسیدن به اینجا یه دنیا حرف برا
گفتن داشتم ولی نمی دونم چرا دستم به نوشتن نیومد
پس خلاصه مینویسم تا 4 سال دیگه اگه اومدم به اینجا سر زدم ببینم چکار
کردم و چه احساسی داشتم....
حقیقت اینه که من حاشیه امن و راحت و آسایشی رو که شاید خیلی ها در
آرزوش بودن برای دنبال کردن رویاهام رها کردم و به سوی ناشناخته ها اومدم.
با هزاران ترس و تردید ، با هزاران امید و نامیدی با هزاران غم و
شادی....
پرواز عالی بود، شب اول اقامتم تو هتل همینجور، اگه مامان چند روز قبل
از اومدنم به ذهنش نیوده بود که از دلمون بر بیاد و 200 تومن بدیم نماینده شرکت پذیرش برا کوالا به جوهور هواپیما
برام رزرو کنن و بعدم کارای ثبت نامم رو انجام بدن، الان یا نشسته بودم اینجا گریه
می کردم یا از خستگی ذله و بیزاز از اومدنم به
اینجا بودم....
دانشگاه اینجا ا ینقدر بزرگ و
خوشکله که وصفش در واژه نمی گنجه....
اینجا تو دانشگاه همه یا موتور دارن یا ماشین، منم میخوام موتور بخرم
گرچه بعضیا میگن چون بارون میاد خطرناکه ...
ولی اینقدر تعداد موتور سوارای دختر و پسر زیاد که منم می تونم مثل
اونا یاشم.....
میگفتن غذا بده و هوا گرم، من که گرمایی هستم هوا به نظرم عالی و غذا
ها خوبن. حداقل 20 تا رستوران توی دانشگاه هست و توی رستوران مالایی اصلی که میریم
بیش از 20 نوع تنوع غذایی، البته من انواع غیر تند رو انتخاب میکنم و دوست دارم
...
مردم مالزی خیلی مهربون و خوش برخوردن ، چینی ها سرشون تو کار
خودشونه، ایرانی ها قیافه هاشون تابلوئه و تعدادشون زیاد.توی این 3 روز فهمیدم که
مردای عرب هم خیلی با مرام و تعصبی و توی هر جور کمکی هیچ دریغ نمی کنن.
و بارها و بارها افسوس می خورم که چرا اینا به اینجا رسیدن و ما هنوز
داریم مثل سگ و گربه اونجا دست و پای همو میجویم و در جا می زنیم و عقب گرد می
کنیم.... هزار افسوس
اینجا مسلمان و غیر مسلمان بی حجاب و با حجاب در آرامش و صلح کامل
کنار هم زندگی می کنن
+ نوشته شده در جمعه ۴ دی ۱۳۸۸ ساعت 21:59 توسط
|