نه عقابم نه کبوتر اما

نه عقابم نه کبوتر اما

چون به جان آید در غربت ما

بال جادویی شعر ُبال رویایی عشقُ می رساند به افلاک مرا

اوج میرم ،اوج ، میشوم دور از این مرحله دور

میروم سوی جهانی که در آن همه موسیقی جان است و گلفشانی نور

همه گلبانگ سرور

تا کجاها برد این موج تربناک مرا

 

با صدای سوسن دیهیم

عجب میگذرد این عمر

 

عجب زمان تند تند میگذره........................

هی خنکای شب تبدیل به سرمای شب میشه و هی سرمای شب تبدیل به خنکای شب

 

برای من لذت شب های خنک این روزها وصف ناشدنی ست. خوشحالم که تابستون و گرماش رو به پایانه، هر سال برای سه ماه مرگ رو از سرم رد میکنم و جون سالم بسر می برم.

 

بازم روز از نو و روزی از نو................

 

اتفاقی که مدتی است بی صبرانه چشم انتظارشم تا محول الحالی برایم باشه اتفاق نبفتاد که نیفتاد ، زندگی، کار ، حیاتم را برایش به تعلیق در آورده ام ................

و من بی هیچ ناامیدی، چشم انتظار هزاران چالش و هیجان و تغییر پیش رویم..............

برای این ترم با وجود  مقاومت زیاد 4 روز هفته ام باز فول تایم دانشگاه شد به ویژه روزهای یکشنبه که 7 صبح تا 7 شب شدم. تنها جایی که با وجود کمترین حق التدریسش در گرفتن کلاسهاش شک نمی کنم باهنره............... گرچه نصف دلم میگه تو آدم تک بعدی 30 سال معلمی نیستی ولی نصف دیگش میگه اگه اتفاقی تو رو به سمت چنینی تصمیمی برد به جز این دانشگاه به هیچ جایی دیگه ای دلم نمیره. پس باید جاپامو محکم کنم و ارتباط و نگه دارم............

 

پذیرشی که ممکنه برای رفتن از این خاک برام بیاد تا آخر مهر مشخص میشه. هم نصف دلم رو خوشحال میکنه هم نصف دیگشو غمگین و تو چشمام اشک جمع میشه و بغض گلومو میگیره.............

هم چیزی بوده که سالها آرزوشو تو دلم پروروندم، هم دلم به رفتن نیست، دل تنگی نیست، افسوس از چیزهایی که قدر ندونستم و از دست رفته ، افسوس از کارهاییه که  میتونستم اینجا بکنم و نمی کنم..........

هیچ چیز معلوم نیست- باهاش خیلی راحت برخورد می کنم، اگه پذیرشم درست نشه شاید هیچ ناراحت نشم، پروژه ای رو شجاعانه مدتیه شروع کردم که دلم می خواد حتما تمومش کنم.............. ، خوشحالم که وقتهایی رو برای کارهایی که ازشون لذت میبرم از همین حال کنار گذاشتم، 2 روز خالی هفته رو  باید نگه دارم برای رویاهای کاری که  در ذهن می پرورونم،

 

انگار نه انگار که اگه رفتن درست بشه خواهم رفت.................. 

آتش بدون دود- نادر ابراهیمی

زنجیره رویدادهایی که پشت هم اتفاق میافتد را دوست دارم.............

نادر ابراهیمی و همسرش

مدت ها پیش(1 سال پیش) در کتابی به امانت گرفته از دوستی بسیار تا بسیار عزیز ،مجموعه یادداشت برداری هایش از کتابهایی در زمان جوانی خوانده بود(احیانا 4-5 سال پیش) را یافتم. در بین نقل قول های آورده از دکتر شریعتی – حضرت امام و دکتر سروش ،  نامی نام ناآشنا برای من بود: نادر ابراهیمی

نقل قول هایی که از او شده بود برایم جذاب و جالب بود :

"در سازش یک عامل سقوط دهنده است و منظور از سازس، فداکردن "باور" و " اعتقاد" است در زمانی که هنوز به صحت آن باور و اعتقاد ایمان دارید."     نادر ابراهیمی

و یا " ما هرچه بخواهیم میتوانیم بشویم، استعداد بزرگترین دروغی است که انسان به خود گفته است"  نادر ابراهیمی

شخصیتی عظیم از او در ذهنم ساختم، مثل مطهری یا شریعتی یا نمی دانم هر کس دیگر.....

به دنبالی چیزی از او برای خواندن بودم، در نمایشگاه کتاب امثال (بازدید کوتاه 2 روزه) از یکی دو غرفه که سراغی از کتابهایش گرفتم با تعجبی تکرار اسمش را پرسیدند که به نظرم آمد یا آدمی نامهم است یا ممنوع شده( و یا احتمالا من در غرفه مناسب به دنبالش نمی گشتم).....

گذشت و گذشت تا مرداد امسال، در خانه پدر بزرگ از جلوی اتاق پدربزرگ مرحومم که کتابخانه کتاب هایش شده است می گذشتم، به ناگاه نوشته"قصه های مجید " از پشت جلد کتاب از اولین قفسه دم در اتاق معلوم بود، توجهم را جلب کردم، به داخل که رفتم دستی به چند جلد کتاب قصه های مجید کشیدم و با کمال تعجب پشتش چیزی دیدم که خوشحالم کرد

 " آتش بدون دود: نادر ابراهیمی".

آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم. کتاب ها مال دائی عزیزم بود که در کتابخانه گذاشته بود. هیجان زده از این اتفاق و الهام و کشش من بسوی کتابخانه کتاب ها را برداشتم و خواندنش را اغاز کردم.

(البته قبل از خواندن آنچه در اینترنت  از او یافتم: اتفاقی جالب یا شاید ناشاد: در اولین سالگرد مرگ او در مرداد 88 کتابش برای خواندن به دستم رسید. روحش شاد- انگار فیلم این کتاب هم در سالهای دور به کارگردانی خودنادر ابراهیمی ساخته شده ....  عجب آدمی بوده ... کاش فیلمهایش را هم پیدا کنم.)

کتاب ها 7 جلد است: من از جلد 5 کتاب را دارم، هیچ مشکلی در نخواندن جلدهای قبلی نیست.ماجرای شروع شده در این کتاب به فعالیت مارال بانو و آلنی در سازمان وحدت صحرا است. کتاب مربوط به سال 1324 و شعله های شکل گیری مبارزات بر ضد شاه است. بسیار ی از مطالبی اش را که می خوانی انگار به رژیم کنونی کنایه زده است..............

سیاست یعنی دروغ گفتن در حفاظ "مصلحت مردم"، ریا کردن در پناه "آرمان مقدس نجات مردم"، دزدیدن، زیر چتر "حفظ منافع مردم"، خیانت کردن، به نام "خدمت صادقانه به مردم"... آتش بدون دود- کتاب پنجم-ص262