و می دانم

و خوب می دانم
بنای روزگار بی هیچ توجهی به دلتنگی و نگاه های نگرانمان
دیوار بینمان را بالا می آورد
...
چاره ای نیست این رسم روزگار است
اما گه گاه به شاخه گل سرخ سرک شده از میان آجرها سری بزن
ریشه هایش در خاک است

آبش می دهم