من از درخت گلابی سیب چیده ام ...
من سنگ را لبخند زدم و پاسخم داد
من دریا را در تنگ کوچک ماهیم جا دادم
من در گلدان لب تاقچه ام جنگلی سبز و رویایی دارم
من بر بال سیمرغ در آسمان اوج گرفته ام
من با با یاس سپید در عزای گل از شاخه فرو افتاده اش اشک ریخته ام
من همنوا با باد با بید مجنون به رقص آمده ام
بین حقیقت و رویا چه اندک فاصله ایست!!!؟؟؟
خوشا به حال پرنده سبک بال خیال که بی سنگینی تن تا دور دستها به پرواز در می آید
(ف.ق)