کاری را نمی توانی انجام دهی مگر آنکه فبلش آن را تصور کنی..........
چه کنم که فاصله ام با نزدیکترین آدمها ،فرسنگهاست........
از صبح هی به خودم یادآوری می کردم که امشب آن لاین شم و روزش و بهش تبریک بگم.
این روزها اینقدر دل مشغولی و استرس و فشار برای ............... دارم که اصلا داشت یادم می رفت.
خودش عصر ساعت ۷ به وقت ایران زنگ زد و گفت اگه میتونی آن لاین شو........دیگه راه افتاده بدون داداش خودش کامپیوتر رو روشن می کنه و میاد توی چت.......
از همه چی صحبت کردیم و بیشتر از این گفت که وسایلی که برام فرستاده داده دست همشهری که داره از ایران میاد مالزی........اینکه مجبور شده لواشکا و چند قلم دیگه که ضروری نبوده رو برداره که خیلی بار سنگین نشه...... فلوت و کتاباشم جدا داده تا اگه پسره جا داشت یه جوری بیاره........
صحبت به کجا کشید .........؟؟!! آهان من احوال مادربزرگ رو پرسیدم و گفت امروز برای روز مادر بهش زنگ زده...اینو که گفت یهو جا خوردم...اینهمه خودم و آماده کرده بودم که تبریک بگم آخرش یادم رفت......روزش و بهش تبریک گفتم......
موقع خداحافظی این آهنگ و که صبح پیدا کرده بودم براش گذاشتم:
آهنگ مادر من با صدای حسرو شکیبایی خواهران غریب
آهنگ و گذاشتم و دیگه هیچی نگفتم.......اون اون ور گریه می کرد و من این ور.......
عنوان فیلم برایم اغوا گرا بود :
Prince of Persia- the sands of time
سینما پر بود و من و دوستم تنها ایرانی های توی سالن.... انتظارم از فیلم احساسی و ناآگاهانه بود(فرصتی برای کسب اطلاعات بیشتر و بعد رفتن به سینما نداشتم) گفتم حتما چیزی است از تاریخ و تمدن ایران.....ایران
تصورم کاملا اشتباه بود عنوان "پرشیا" در فیلم گولم زد.... بعد که فیلم تموم شد دیدم اگه روی اون فیلم عنوان "prince of Syria" هم گذاشته بودن ، اصلا بی ربط نبود...
تم آهنگ عربی فیلم و بازیگر زن فیلم که ژست و بازی آمریکاییش به دل نمی نشست و هیاهویی از جلوهای ویژه و دیگر هیچ......