تلنگر


گمان مبر که از جنس سنگ خارایم ...

با تلنگری فرو می ریزم


باران


دل تنگی ام را به دست باد می سپارم تا در گوشت زمزمه کند

و بوسه ای به قاصدک ، تا بر گونه ات بنشاند

و باران را گویم تا بر  من و  تو باریدن گیرد شاید غبار غم از دل ها بشوید ...