ایوون
تو ایوون خونمون
شبا که خورشید خانم، جاشو می داد به مهتاب
آب پاش گلاب پاشی بود
من بودم و داداشی ،مادرجوون و خاله جوون
نون و پنیر و سبزی
چای و نبات و قلیون
یه ظرف توت ، کمی آش...
وه که چه حالی می داد
تو ایوون خونمون
شبا که خورشید خانم، جاشو می داد به مهتاب
آب پاش گلاب پاشی بود
من بودم و داداشی ،مادرجوون و خاله جوون
نون و پنیر و سبزی
چای و نبات و قلیون
یه ظرف توت ، کمی آش...
وه که چه حالی می داد
من زنم
زنی زاده خاورمیانه
زنی که زنده به گورش می کردند
زنی از دیار کفر ستیزان!
زنی بزرگ شده با هزاران باید ها و نبایدها
زنی که به 7 سالگی نرسیده پوشش سیاه بر سرش انداخته و گاه بر رویش
زنی سرگردان میان مرزهای گنگ خوب بودن و بد بودن
زنی خسته از تضادهای درون و برون
زنی که با سختی از سر دیوار جهل تاریخ به آن سوی دیوار قد کشیده است
زنی که نابرابری و رنجها را به جان دل خریده ولی
عشق در گوش فرزندانش خوانده
امید دارد ... امید به فردای بهتر
من زنم
زنی زاده خاورمیانه
زنی که جسمش را دیگر زنده به گور نمی کنند
ولی ...
روحش را هنوز گاه به گاه با زنجیر تعصبات و توهمات به بند می کشند