ارتباط مهارتی قابل یادگیری است.همانند دوچرخه سواری یا تایپ کردن.اگر مشتاقی باید رویش کاری کنی و می ت

 

 

"Communication is a skill that you can learn. It's like riding a bicycle or typing. If you're willing to work at it, you can rapidly improve the quality of every part of your life."
-- Brian Tracy, Author

پیله

 

اه که جز من که داند از دردی که می کشم...

آه که کرم درون پیله از جدال با این پیله  درهم تنیده بس خسته است...

نمی داند پروانه می شود و بسوی آسمان به پرواز در می آید....

یا عاقبت در درون پیله جان خواهد داد.....

آه از این دردی که می کشم.....

کاش کمتر می فهمیدم .....کاش بیشتر می فهمیدم......

حباب

و زندگی را با حیرت به تماشا نشسته ام.......

وحس عجیبی است معلق بودن در درون یک حباب....

باد به هر سویت می برد....

دست نایافتنی.....

و در هیج دستی آرام نمی گیری ...

نزدیک میشوی و دور میشوی....

و هیچ کجا جولانگاهت نیست....

گر بر زمین  آرام گیری نیست میشوی ....

قصه ای بس عجیب و غم آلود  است ....

چشم اندازی شفاف که با برنامه ای معین پشتیبانی می شود به شما احساس شگرفی از اعتماد به نفس و قدرت می د

 
 
"A clear vision, backed by definite plans, gives you a tremendous feeling of confidence and personal power."
-- Brian Tracy, Author

شهرام ناظزی - شیدا شدم

 

شهرام ناظزی - شیدا شدم

 پیدا شدم پیدای نا پیدا شدم
شیدا شیدا شیدا شدم
من او بودم من او شدم
با او بودم بی او شدم
در عشق او چون او شدم
زین رو چنین بی سو شدم

گفتمش هنوز عاشقم ....

 

نمی دونم تغییرات طبیعی بدنمه یا چیزی دیگه...

امشب بعد دیدن  فیلم کتاب قانون و بعد هم با گوش دادن به این ۲ آهنگ اشک امانم رو برید... نمی دونم چرا این حال رو دوست دارم...کاش ازش در نمی یومدم...

گفتمش هنوز عاشقم - گروه کامکاران

وطنم ایران - محدزضا لطفی - گروه شیدا

آزادی........

و دست یافت به آزادی بهایی بس گران دارد............

بسیار چیزها را از دست میدهی به امید دست یافتن هایی نو........

شجاعتی عجیب و شاید از دید دیگران احمقانه را به نمایش گذاشته ام........

جام شیشه ای هراس و ترس ها، دودلی  و تردیدها را به یکباره فرو ریخته ام......

و با افتخار سربرافراشته ام برای شکستن این جام....

در اطرافم چهرها مثل همیشه است ولی در خیالم آدمها را با قیافه های متعجب و هراسان و با لبی که ور می چینند تصور می کنم......


بیکرانه عشق ازلی

شاپرکی بر سر انگشتانم بوسه می زند

باد گونهایم را با لطافتی عاشقانه نوازش می کند

و باران بر من باریدن می گیرد

دریا آبی بیکرانش را در پاکی چشمانم به نمایش می گذارد

و تودهای برفی ابر بر بستر نیلی آسمان آرامگاه روئیاهایم می شود

و من همچنان تو را بیش از پیش عاشقم..........

و این جهان که همه نوای موسیقی و عشق به توست.........

با آواز خوش چکاوک بر سرانگشت رقصان درختان همنوایی می کند و همه از تو می گوید از تو...........

(خنکای شب)

میز کار-  آشپری و....

 

میز کار و آشپزی

 

میزم رو دوست می دارم.............

مجموعه ای از یادگاری های سفرها و رویداد ها و دوستی ها در مالزی .......

تیومان

 

 

تردید

به تردیدی که 6 ماه گذشته آزارم میداد پایان دادم.......

خدایا جز تو محافظی ندارم.........