بیکرانه عشق ازلی
شاپرکی بر سر انگشتانم بوسه می زند
باد گونهایم را با لطافتی عاشقانه نوازش می کند
و باران بر من باریدن می گیرد
دریا آبی بیکرانش را در پاکی چشمانم به نمایش می گذارد
و تودهای برفی ابر بر بستر نیلی آسمان آرامگاه روئیاهایم می شود
و من همچنان تو را بیش از پیش عاشقم..........
و این جهان که همه نوای موسیقی و عشق به توست.........
با آواز خوش چکاوک بر سرانگشت رقصان درختان همنوایی می کند و همه از تو می گوید از تو...........
(خنکای شب)
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۹ ساعت 20:3 توسط
|