شاپرکی بر سر انگشتانم بوسه می زند

باد گونهایم را با لطافتی عاشقانه نوازش می کند

و باران بر من باریدن می گیرد

دریا آبی بیکرانش را در پاکی چشمانم به نمایش می گذارد

و تودهای برفی ابر بر بستر نیلی آسمان آرامگاه روئیاهایم می شود

و من همچنان تو را بیش از پیش عاشقم..........

و این جهان که همه نوای موسیقی و عشق به توست.........

با آواز خوش چکاوک بر سرانگشت رقصان درختان همنوایی می کند و همه از تو می گوید از تو...........

(خنکای شب)