مثل آتشفشانی در جوش و خروشم. زندگی ام به بن بست هزار راه رسیده .......
ای کاش نبودم... من که آدم زیستن در این دنیا نیستم کاش می شد جایم را به دیگری بدم....
نمی دانم شاید این نیز بگذرد، کاش آدمی بودم از جنس دیگران؛ با زندگی با دنیا خو می گرفتم ...
به گذشته که نگاه می کنم درس خوندم، کار کردنم همه مثل آبی روان و راحت بود ...
شاید غصه امروزم ناشکری است ؟؟!!1
لب جو نشستم و هرچی آب آورد خم شدم و برداشتم، بد هم نیاورد....
یه وقتایی میگم عیب کار همینه که بلند نشدی یه سری به رود اونوری هم بزنی ....
خیلی های ها برای همین خیلی سختی کشیدن....... خیلی ها در آرزوشن...
اما زندگی شخصی و عاطفی ام یه صحرای خشک و بی آب وعلف بوده که آفتاب داغش تا مغز سرتو جوش می یاره .....
از وقتی که یکم عقلم رسیده که دنیا چی به چیه 4-5 سالی میشه، بدجوری بی قرارم... ذهنم آروم نداره... دارم می میرم