پته کرمون

پته

این مطلب و در ادامه مطلب مادربزرگ نوشتم

مادر بزرگ منم جوونی هاش پته می دوخته(الان خیلی دلش می خواد اما آرتروز گردن نمی زاره)، هم یه سری کامل از پشتی و جانماز و رومیزی و پرده همراه جهاز دوتا دخترش که یکیش مامان  من باشه کرده ، هم برای مردم می دوخته و می فروخته ....

یه جوری هنوز رسمه که همراه جهاز دخترای کرمونی حتما پته باشه، گرچه خیلی از جوونای امروزی هیچ ارزشی واسه این کار دست قائل نیستن و تازه خیلی با معرفت باشن تاش میکنن،بهش تنباکو میزنن(که موریانه یا همون ترده خودمون نخورتش) بد می زارنش تو کمد....

من عاشقش نیستم ولی بهش احترام میزارم، واقعها تو تصورم هم نمی گنجه چه جوری یه نفر این همه حوصله داشته که بشینه این همه سوزن بزنه تا چنین طرح قشنگی ایجاد بشه ....

تعداد قدیمی کارا تو کرمان خیلی کمه، یکی مثه مادربزرگ من اصلا نمونه پته های تو بازار و صنایع دستی رو یه قرون هم حساب نمی کنه ، نه نخشو قبول داره نه طرح و ظرافتشو ...

من که خیلی سر در نمی یارم ولی یه پته بقول معروف بازاری رو که کنار کار خودش میزارم، تفاوت در زیبایی و ظرافتش محسوسه ...

اینم یکه عکس از کار دست جوونی هاشه، که البته پشتی مربعی کوچیک بود چون استفاده نمیشدچند وقت پیش تبدیل به کوسن شد، من همین جوری گفتم عجب خوشکل شد، مامان هم سریع جمش کرد کردش تو نایلون گفت باشه مال تو؟؟!!!!

منم خیلی خوشحال شدم :D ، یه تیکه جهازم یه تیکه اس ... :D

 

چرخه باطل

امان از چرخه باطل

مثل فکر کردن به این می ماند که اول مرغ بوده یا تخم مرغ

این هم مثل همان است ، هیچ نمی فهمی اول کی مقصر بوده،اول او قربانی شده یا دیگری ...

هیچ چیز دردناک تر از این نیست که یا از اعماق وجودت نسبت به یک نفر متنفر باشی چون او را مقصر بدانی و یا از اعماق وجودت احساس ترحم داشته باشی چون یک قربانی واقعی بوده ؟؟؟!!!

 

طوطی ترسو

میگه حکایت من حکایت طوطی ایه که از بچگی بزرگش کردن،رامش کردن،بالاشو چیدن....

طوطی به این زندگی عادت کرده : قفس، آب و دونه ، تنهایی .....

هر چند روز یه بار از قفس درش میارن میزارنش رو شاخه درخت توی باغ ....

چند ساعتی که هوا خورد دوباره با هدایت صاحبش بی سر و صدا بر می گرده توی قفس...

میگه نمی دونم چرا طوطی وقتی سرشاخه درخت توی باغه هیچوقت از این درخت به اون درخت نمی ره ؟؟؟؟

چرا هیچوقت به سرش نمی زنه پر بزنه بره اونور دیوار؟؟؟

از این قفس و تنهایی در رنجه ولی وقتی فرصت فرار داره ، فقط منتظره گردشش سر شاخه درخت تموم شه و باز دوباره بر می گرده توی آن قفس؟؟؟

شاید می ترسه !!از این میترسه اون یه ذره آب و دونه و جای گرم و نرمی داره که داره از دستش بره؟؟؟

شاید نمی دونه اونور دیواره ، اونسوی آزادی چی منتظرشه ؟؟؟

میگه لعنت به این طوطی ترسو و صاحب مهربونش ............

خواب

عاشق خوابایی هستم که می بینم ....

تو اکثرش خودمم هستم تو بعضی هاش نه.........

همشون منحصر به فردن ، هم جاهایی که تو خواب میبینم، هم داستان خوابم (هر دو خارق العاده ان)

برگرفته از هیچ فیلم و کتابی و هیچ رویدادی که تو واقعیت دیدم نیست ....

وقتی یکدفعه با یک عامل خارجی از خواب میپرم، صحنه های چند لحظه قبل توی داستان و به خاطر میارم ...

خیلی تا حالا شده که همون موقع آرزو کنم: کاش کارگردان بودم و فیلمش می کردم – یا کاش میشد فیلم کامل این خواب رو روی سی دی ضبط کرد ..............

آفیس 2007

با ترس و لرز  پس از گشت و گذار تو اینترنت و تحقیق محلی در مورد چند و چون office 2007 بالاخره دل به دریا زدم و نصبش کردم

نه، خوشمان آمد ...

هم ظاهر خیلی جذاب و رنگی و خوشکلی داره،  هم دسترسی به منو های و اعمال تغییرات خیلی راحتره

زود راه افتادم(البته فعلا فقط با ورد و پاورپوینتش کار کردم)

فراموشی

بزرگترین ظلمی که بر پیکره بشریت وارد شدهُ فراموشی است...

فراموشی ظلم هایی که در حقمان می شود- فراموشی رنجی که می بریم - فراموشی دردی که می کشیم ....

اگر این ظلم ودرد و رنجی که می بریم در خاطرمان می ماندُ آنگاه انقلاب آغاز می شد انقلاب برای تغییر - انقلاب برای ایستادگی در برابر ظلم - انقلاب برای توفق رنج و درد

افسوس که همه چیز زود از خاطرمان می رود

داغی که بر پیکرت نشسته و هراز چندگاهی تازه می شود

آزادی

و آزادی

واژه ای که به آن نزدیک و از آن دورمیشوی

ولی هیچ از خاطرت پاک نمی شود

به راستی آزادی چیست؟ چیزی است جزحس خوشبختی؟

طعمی شیرین طعمی متفاوت

رها از همه بندها رها از همه افکار پیچیده شده به دست و پایت

هوای تازه در عمق روح و جسمت

و تصویر تو در بالای صخره مشرف به دریا و نسیم خنکی که در موهایت چنگ می زند