حکایت حکایت مریضی است که بین مرگ و زندگی دست و پا میزند

نه می میرد نه خوب می شود

جدالی است بی پایان

.....

انگار بر این ذهن نوشته ها هیچ پایانی نیست

هی حرف می زند و حرف می زند

کاش ذهن نوشته ها را می شد به یکباره به وبلاگ منتقل کرد

زمانی که حال نوشتن داری دیگر حس ذهن نوشته ها رفته

نمی دانم این تن نحیف در نبرد این ۲ چگونه تاکنون دوام آورد

مرگ و زندگی    صفر و ۱۰۰    اوج و حضیض    قله و دره